حال بد تا چه میزان بر عملکرد ما تاثیر گذار است؟ / ماجرای یک خدمت کار نام یکی از رمانهای مارگارت اتوود این نویسنده معروف کانادایی است. شخصیت داستان زنی است که به نام آفرد که روزگار روی خوش نشانش نمیدهد.
روایتهای او چنان با واقعیت سازگار است که بعنوان مثال وقتی روایت کتک خوردن آفرد را میخوانیم، انگار که ما را زدهاند یا وقتی که ناعادلانه به زندان میافتند، انگار درون ما هم مثل او در سلول چیزی مچاله میشود.
احتمالا یک دلیل اینکه مصائب آفرد اینقدر میآزاردمان این است که میدانیم تکتک ماجراهای کتاب برگرفته از واقعیتی تاریخی است.
خود اتوود در مورد واقعی بودن اثرش میگوید: “میخواستم اگر باغی که خلق میکنم خیالی است، دستکم قورباغههایش واقعی باشد.”
در نتیجه ما هم به راحتی میتوانیم خودمان را جای آفرد بگذاریم و با او همدلی کنیم.
قابلیت شریک شدن در احساسات دیگران، از ویژگیهای بنیادی آدمیزاد است – آنقدر که وقتی درد کسی دیگر را میبینیم، نواحی مرتبط با درد در مغزمان فعال میشود.
جالب این است که حال روحی ما روی مقداری که احساس همدلی میکنیم اثر دارد. در حقیقت احساسات ما میتواند واکنش مغز ما را به آنچه بر دیگران میگذرد، تغییر دهد. این موضوع وقتی حال و روزمان خوش نیست بیشتر نمود دارد و بیشتر زندگی اجتماعیمان را متأثر میکند.
اینکه حال – یا “مود” – یک شخص به هزار شکل روی رفتارش تأثیر میگذارد تقریبا بدیهی است، از غذا خوردن گرفته تا برخورد با دوستان. حال بد میتواند بین دوستان نزدیک مسری باشد. وقتی یکی غمگین است، بقیه هم غصه میخورند. نتایج یک تحقیق که سال ۲۰۱۷ انجام شده بود نشان میدهد که حال بد آدمها حتی از طریق شبکههای اجتماعی هم سرایت میکند.
احساسات بشر آنقدر تعیینکننده است که حال روحی خوب، میتواند میزان درد را کمتر کند. به همین ترتیب حال بد هم تأثیر منفی دارد: حس درد را تشدید میکند.
بدتر آنکه – طبق نتایج یک مطالعه جدید – وقتی حالمان بد است ظرفیت درونیمان برای واکنش نشان دادن به رنج دیگران کمتر میشود. در حقیقت حس همدلیمان را ضعیف میکند. امیلی کیائو-تاسریت و همکارانش در دانشگاه ژنو میخواستند بفهمند چطور احساسات ما روی واکنشمان به رنج دیگران اثر میگذارد. آنها به پای داوطلبان وسیلهای وصل میکردند که پایشان را داغ میکرد. همزمان تکه فیلمهایی با حالوهوای خوب یا بد نشانشان میدادند، همینطور تکه فیلمهایی که رنج دیگران را نشان میداد. در تمام مدت آزمایش مغز داوطلب اسکن میشد. پرسش این بود که آیا داوطلب نسبت به کسی که رنج میبرد یا درد میکشد همدلی دارد یا نه.
نتیجه آزمایش این بود که کسانی که فیلمی با بار منفی (یا حالوهوای بد) دیده بودند و بعد فیلم درد کشیدن کسی را تماشا میکردند، مغزشان کمتر به درد واکنش نشان میداد. نتیجهای که خانم کیائو-تاسریت میگیرد این است که “حسهای منفی میتواند حساسیت مغز به رنج دیگران را کم کند.”
خانم کیائو-تاسریت میگوید این آزمایش نشان میدهد که احساسات ما میتواند “حالت مغز”مان را عوض کند، و این باعث میشود نگاهمان به دیگری عوض شود. یک آزمایش دیگر همین گروه نشان داده که وقتی کسی تصاویری منفی دیده باشد، چهرههایی را که حسی نشان نمیدهند (نه مثبت نه منفی)، بیشتر منفی میبیند.
نتایج این مطالعه در زندگی واقعی نیز مصداق دارد. مثلا اگر فردی که در موقعیت قدرت است، مثلا یک رئیس، در زندگی شخصیاش در معرض چیزی منفی بوده باشد – حتی در حد یک فیلم ناراحتکننده – ممکن است نسبت به درد همکارش کمتر حساس باشد، یا حتی به آن نگاه منفی داشته باشد. وقتی حال خوشی نداریم، به احوالات دیگران هم کمتر حساسیم.
این فقدان همدلی تبعات دیگری هم دارد. مثلا بعضی تحقیقات نشان میدهد که وقتی همدلی کمتر است، کمک به خیریهها هم کمتر است. یا مثلا اسکن مغز نشان میدهد نسبت به کسانی که در دایره آدمهای نزدیکمان نیستند – مثلا همتیمیها در یک باشگاه ورزشی – کمتر همدلی داریم.
اما چرا احساسات منفی همدلی را کم میکند؟ ممکن است به خاطر نوعی همدلی به نام “درد همدلانه” باشد. اولگا کلیمکی از دانشگاه ژنو میگوید درد همدلانه آن حسی است که باعث میشود وقتی میبینید اتفاق بدی برای کسی افتاده، بخواهید به جای اینکه حالتان بد شود خودتان را حفظ کنید. این پدیده میتواند به صورت طبیعی مهربانی آدمها را کم کند.
نکته دیگر این است که موقعیتهایی که احساس منفی در ما برمیانگیزد، ممکن است باعث شود بیشتر به خودمان و مسایل خودمان فکر کنیم. به گفته خانم کیائو-تاسریت “بیماران افسرده و مضطرب که احساسات منفیشان بیشتر است، بیشتر ممکن است فقط به مشکلات خودشان بپردازند و منزوی شوند.”
یک مطالعه دیگر که در سال ۲۰۱۶ انجام شده بود، نشان میداد درد همدلانه میتواند عامل خشونت باشد. در این مطالعه شرکتکنندگان را در موقعیتهای ناعادلانه قرار میدادند و بعد بهشان فرصت میدادند طرف دیگر را ببخشند یا مجازات کنند. پیش از آزمایش از شرکتکنندگان آزمون شخصیتی گرفته میشد. نتیجه این بود که کسانی که ذاتا مهربانتر بودند، بعد از موقعیت ناعادلانه، کمتر توهینآمیز رفتار میکردند.
خانم کلیمکی معتقد است این نکته مهمی است. او در تحقیقات مفصلش درباره همدلی به این نتیجه رسیده که میشود رفتار مهربانانهتر را آموخت. میگوید احساس همدلی و محبت را میشود یاد داد، و نتیجه میگیرد که واکنشهای احساسی ما به دیگران تغییرناپذیر نیستند.
به این ترتیب میشود گفت که میشود حتی در مواجه با رنج دیگری یا حال بد او، احساس همدلی را تقویت کرد. هرچه مثبتتر فکر کنیم، توجهمان به دیگران هم بیشتر میشود. به باور خانم کیائو-تاسریت، توجه بیشتر به احوالات دیگران “میتواند به بهبود روابط اجتماعی بیانجامد – که از عوامل اصلی رضایت است.”
بنابراین دفعه بعد که حالتان خوب نبود یا حوصله نداشتید، فکر کنید که این حالتان چه تأثیری بر ارتباط روزمرهتان با دیگران میگذارد.