فیلمهای زیادی هستند که سعی میکنند طیف وسیعی از وحشتهای درونی و بیرونی انسان را هدف قرار دهند، اما خیلی کم پیش میآید یکی از آنها بتواند به زیر پوست تماشاگر نفوذ کرده و تعریف واقعی ژانر را به تاثیرگذارترین شکل ممکنش به اجرا بگذارد. فیلم دریاچه بهشت در چارچوب این دسته از فیلم ها قرار می گیرد، فیلمی که کاری میکند تا از شدت هیجان و دلهره در جای خودتان بند نباشید.
فیلم دریاچه بهشت یک اسلشر سرراست و بیشیله-پیله است که تمام اجزایش برایتان آشنا خواهد بود، اما خب، دقیقا بزرگترین ویژگی فیلم به همین ایدهی ابتدایی سادهاش برمیگردد که به طرز هوشمندانهای به اجرا درآمده است.
داستان فیلم دریاچه بهشت (Eden Lake)
رایلی نقش جنی را بازی میکند. یک مربی مهد کودک که استیو، نامزدش برای مهیا کردن شرایط رومانتیک خواستگاری، او را برای پیک نیک به طبیعت و کنار دریاچهی زیبایی میبرد. درحالی که آنها سوار بر ماشین شاسی بلندشان به سمت مقصد راه میافتند، همهچیز عالی به نظر میرسد، اما به محض اینکه در میان درختان گم میشوند، تضادهای پرشمار دنیای اطرافشان هم شروع به نمایان شدن میکند.
اول از همه، آنها متوجه میشوند یک کمپانی مسکنسازی در حال نابود کردن این محیط جنگلی برای شهرکسازی است. آنها هرطور است خودشان را به کنار ساحل میرسانند و شروع به لذت بردن از آفتاب میکنند که آرامششان با صدای بلند ضبط صوتِ گروهی از اراذل و اوباشِ کمسن و سالی به رهبری برت (جک اُکانل) در هم میشکند. استیو سعی میکند تا با روی خوش از آنها بخواهد که صدای موزیکشان را پایین بیاورند، اما به خاطر قلدربازی بچهها، وضعیت از کنترل خارج میشود و به یک موش و گربهبازی خونبار میانجامد.
فیلم دریاچه بهشت قبل از هرچیز یک اسلشر بسیار تنشزا و پراضطراب است. یک سرگرمی فوقالعاده که به خاطر انتخاب بازیگران معرکهاش و کارگردانی عالی صحنههای اکشن و تعقیب و گریزها حسابی آزاردهنده میشود. کارگردان، قهرمانان را بهطرز واقعگرایانهای با لحظات بیپایانی از ناامیدی و وحشت روبهرو میکند که آدم را یاد صحنهی معروف بازگرداندن فیلم در «Funny Games» اثر میشائل هانکه میاندازد. بله، اگر تاکنون در القای این ناموفق بودم باید رک و پوستکنده بگویم که فیلم دریاچه بهشت بهطرز هانکهواری مریض است. این از آن فیلمهایی است تماشایش نمیکنید، بلکه باید از آن جان سالم به در ببرید.