به احساساتتان اعتماد نکنید! وقتی در حال خوردن همبرگر هستید، اشاره به محتویات آن ساندویچ برایتان راحتتر است تا احساسی که از خوردن آن دارید. پس احساس دیگران را بسیار جدی بگیرید، اما احساس خودتان را نه! اجازه بدهید در وجودتان به این طرف و آن طرف پرواز کنند. هر چه باشد، آنها میآیند و میروند، دقیقا هر طور که دلشان بخواهد!
متن بالا، بخشی از کتاب هنر شفاف اندیشیدن، اثر رولف دوبلی است که در سال ۲۰۱۳ توسط انتشارات هارپر روانه بازار شد. نشر چشمه هم با ترجمه عادل فردوسیپور، بهزاد توکلی و علی شهروز، چند سالی است که این کتاب را در ایران عرضه کرده است. از همان ابتدا تاکنون، کتاب هنر شفاف اندیشیدن، جز پرفروشها و منتخب مردم بوده است.
روشهایی که نویسنده در این کتاب از آن به عنوان هنر یاد میکند تا ما بتوانیم خطاهای شناختی ذهن خود را بیابیم، مجموعه روشهای علمی است که در طی سالها آزمایش و تجربه از علوم مختلفی مانند ریاضیات، اقتصاد، فلسفه، روانشناسی، تجارت و سایر دانشها بدست آمده است. کتاب به ۹۹ فصل و عناوین جذاب، میکوشد تا حاصل سالها تجربه را برای چگونه خوب زندگی کردن به ما بیاموزد.
کتاب هنر شفاف اندیشیدن بیشتر از این که نوآوری باشد و متنهای تالیفی در آن درج شده باشد؛ یک گردآوری هوشمندانه از منابع زیادی است که باعث شده این کتاب از سایر کتب در زمینه تصمیمگیری و رشد فردی متمایز شود.
برخی این کتاب را ارزشمند و شاهکاری در میان کتب هم رده خود میدانند ولی برخی دیگر، باور دارند نویسنده این کتاب یک سارق ادبی باهوش است که حتی برخی از مثالها را به نحوی از نویسندگان اصلی نقد کرده است، انگار خود خالق آن محتوا و مثالها بوده است.
کتاب هنر شفاف اندیشیدن به عنوان منبع اصلی برای مطالعه علمی، پیشنهاد نمیشود اما برای عموم که به دنبال یک کتاب جامع با لحنی غیر تخصصی هستند، خواندن یک بار این کتاب میتواند مفید واقع شود.
این کتاب قصد دارد تا با معرفی روشها و مثال زدن موقعیتها به ما بگویید، هنگام تصمیمگیری به چه مولفههایی بیاندیشیم. اگر بتوانیم درست تصمیم بگیریم، آدم موفقی شدهایم چرا که موفقیت چیزی جز تصمیمگیری درست در زمانبدی مناسب نیست. به توصیه نویسنده اولین گام برای موفق شدن و موفق ماندن، شناخت شکست و دلایل ناکامی ماست. اینکه بفهمیم کجای راه را اشتباه رفتهایم. تلاش برای شفاف اندیشیدن و رسیدن به شناخت کافی، هنر درست زندگی کردن است.
حقیقت آن است که خواسته یا نا خواسته آدمی در طول زندگی خود دچار خطاهای زیادی در ابعاد مختلف میشود ولی شناخت و پیشبینی خطاهای پیش رو کار مشکلی است. اما اگر یک کتاب شبیه یک دایرهالمعارف، لیست جامعی از این خطاها را پیش روی ما قرار داده و ذهن ما را از خطاهای کرده و ناکردهاش آگاه کند، میتوان پیشبینی کرد که احتمال رخداد خطاهای بعدی نیز میتواند کمتر خواهد شود.
آیا همیشه تصمیمات درستی میگیریم؟ این سوالی است که نویسنده در ابتدای امر از ما میپرسد و منظور فقط تصمیمات بزرگ نیست بلکه تصمیمات روزمره مدنظر است. چرا که اهمیت کوچکترین کارهای روزمره در بلند مدت بسیار زیاد است. ما حتی برخی اوقات نمیدانیم که داریم تصمیمی اتخاذ میکنیم و در واقع عادت به انتخاب برخی مسائل روزمره در ناخودآگاه ما باقیمانده است.
رولف دوبلی، در ۹۹ فصل در کتاب هنر شفاف اندیشیدن از ما خواسته است تا بدون تعصب، برای شناخت خود اقدام کنیم و زندگیمان را زیر و رو نماییم. عناوین برخی از این فصلها عبارتاند از:
- چرا باید به قبرستانها سری بزنی؟
- آیا دانشگاه هاروارد شما را باهوشتر جلوه میدهد؟
- چرا ابرها را به شکلهای مختلف میبینی؟
- اگر پنجاه میلیون نفر چیز احمقانهای بگویند، آن چیز کماکان احمقانه است.
- چرا باید گذشته را فراموش کنی؟
- نوشیدنی مجانی را قبول نکن.
- مراقب موارد استثنا باش.
- جگرگوشههای خودت را بکش.
- تسلیم مرجعیت نشو.
- دوستان سوپر مدل خود را در خانه رها کن.
کتاب هنر شفاف اندیشیدن مناسب مدیران، مشاوران و تمام کسانی که در کار یا زندگی خود به اطلاعات روانشناختی نیاز یا علاقه دارند، افرادی که میخواهند در مورد خطاهای شناختی ذهن انسان اطلاعات کسب کنند، کسانی که میخواهند از خطاهای رایج خود تا حد امکان جلوگیری کنند، اشخاصی که میخواهند تصمیمات اشتباه خود را شناخته و تصمیمات بهتری اتخاذ کنند و خلاصه هر قشر آدمی میباشد.
زندگینامه رولف دوبلی
این نویسندهی برجستهی سوئیسی در ۱۵ ژوئیه سال ۱۹۶۶ چشم به جهان گشود. تحصیلاتش را در دانشگاه سنت گالن سوئیس در رشتهی امبیای دنبال کرد و تا مقطع دکترا ادامه داد.
دوبلی علاوه بر محصل خوب، کارآفرین موفقی هم میباشد و توانسته شرکتی با هدف تولد خلاصهی کتابهای مختلف تأسیس کرده است.
او در حوزه روانشناختی و توسعه فردی کتب زیادی منتشر کرده است اما موفقترین آن، هنر شفاف اندیشیدن است.
معرفی و بررسی مهمترین خطاهای ذهنی در کتاب هنر شفاف اندیشیدن
باب اول) چرا باید به قبرستانها سری بزنی؟
اولین خطای ذهنی که کتاب به آن میپردازد، خطای بقاست. اینکه تخمین احتمال موفقیت و شکست به اشتباه چطور ممکن است آدمی را گرفتار کند.
دوبلی بیان میکند که نباید نگاه خود را به کارهایی که در دنیا به اتمام نرسیده و یا احیانا به شکست منجر شده ببندیم، نکته مهم در شروع و انجام هر کاری این است که همان قدر که احتمال موفقیت و پیروزی میدهیم و مثبت نگاه میکنیم، احتمال شکست نیز بدهیم و به عنوان یک سناریو عاقلانه در پیش روی خود ببینیم و نه یک نگاه تخیلی و غیر واقعی.
بسیاری از استارتاپها به شکست منتهی شده و حتی نمیتوانند محصول خود را عرضه کنند، بسیاری برای محصول خود تقاضا پیدا نمیکنند؛ در همه اینها باید دید عامل موفق نشدنشان چه بوده است.
باب دوم) خطای توهم بدن شناگر
دومین خطای ذهنی برای موقعی است که ما راز موفقیت کسی را اشتباه متوجه میشویم. حتما دیدهاید که شناگران بدنهای ورزیده و تنومندی دارند. ممکن است به این خطا دچار شوید که اگر من هم شناگر بشوم و بدنی ورزیده داشته باشم موفق میشوم؛ اما نمیدانیم که این تنها یک توهم است. نمیدانیم که آن شناگر، دلیل انتخاب شدنش، داشتن بدنی ورزیده بوده نه اینکه شناکردن باعث ورزیده شدن بدن او شود.
وقتی از افرادی که از زندگی خودشان راضی هستند، در مورد رمز خوشبختیشان سؤال میکنم، معمولاً پاسخهایی میدهند که باید نیمه پر لیوان را ببینیم. انگار اصلاً این افراد متوجه نیستند که راضی به دنیا آمدهاند و تمایل دارند فقط نکات مثبت را ببینند.
آنها متوجه نیستند طبق بسیاری از تحقیقات مثل پژوهشهای دنیل گیلبرت از دانشگاه هاروارد، شادمانی به شدت به ویژگیهای شخصیتی بستگی دارد که در طول زندگی هم ثابت است.
در قسمتی دیگر از کتاب هنر شفاف اندیشیدن نیز مطرح میکند که برخی از دانشمندان علوم اجتماعی عنوان میکنند که تلاش برای شادمانتر بودن درست مثل تلاش در جهت بلندقدتر بودن، بیهوده است. از این رو، توهم بدن شناگر نوعی خودفریبی است.
دوبلی در ادامه میگوید خیلی از نویسندههایی که افکار بسیار مثبتی دارند و این کتابها را مینویسند، به شما القاء میکنند که مشکل و ایراد از شماست. در صورتی که ممکن است خیلی از افراد موفق هم که روحیه شاد و سرخوشی نداشته باشند، ممکن است اصلاً به سمت کتاب نوشتن نیامده باشند و شما هرگز آنها را پیدا نکنید. یعنی لزوما هر موفقیتی شادمانی و خوشبختی به دنبال ندارد و ممکن است افراد سرخوشی را ببینید که به موفقیت نزدیک نیستند!
باب سوم) ابرها را به شکلهای مختلفی میبینی؟
توهم دستهبندی چیست؟ بسیاری از الگوهایی که انسان فکر میکند الگویی خاص است که تشخیص داده است، غلط است و ناشی از تمایل ذهن انسان به تعریف الگوهای ثابت و قابل کنترل در هر اتفاقی است.
لزوما هر چیزی قرار نیست در دستهبندی و الگویی بگنجد و حتی شاید لازم باشد شما اولین نفری باشید که برای آن موقعیتی تعریف میکنید.
باب چهارم) اگر میلیونها نفر چیز احمقانهای بگویند، آن چیز کماکان احمقانه است!
تایید اجتماعی به خصوص در عصر حاضر، خطای ذهنی است که ممکن است بارها ما را مغلوب و بحرانزده کند.
در واقع اینکه یک کاری مورد تایید گروه زیادی از افراد است و به عرف تبدیل شده به این معنا نیست که لزوما درست و عاری از اشتباه است. تعداد افرادی که به یک چیزی باور دارند و یا به آن عمل میکنند تاثیری در درست یا غلط بودن آن ندارد. همانطور که روزگاری بردهداری مورد پذیرش جامعه جهانی بوده اما اشتباه بوده است.
باب پنجم) چرا هیچ غذایی، غذای خانگی نمیشود؟
کارکنان و کارمندان در محیط کارهای بزرگ و با کارهای تکراری معمولا از خلاقیت باز میمانند و حتی شاید با داشتن ایدههای بکر از مطرح کردن آن شانه خالی کنند. توصیه برای افرادی که بواسطه قرارگیری در محیطهای بزرگ از فکر کردن باز ماندهاند این است که از دید سوم شخص همه چیز را ازول بررسی کنند تا تبدیل به ماشینهای بله قربانگو نشوند.
باب ششم) چرا باید کشتیهای خود را آتش بزنید؟
بهترین برنامهریزی، برنامهریزیای است که حذفیات را نیز لیست کند. یعنی همانطور که در استراتژینویسی شرکتها از رفتارهای مضر سخن به میان میآید ما هم باید کارهایی را که در زندگی نباید انجام دهیم، بنویسیم.
تصمیمهای حساب شدهای بگیرید .این کار نه تنها شما را از افتادن در گرفتاری حفظ میکند، بلکه زمان تفکر زیادی هم برایتان نگه میدارد. یک بار خوب فکر کنید و تصمیمتان را بگیرید که سراغ چه چیزیهایی (حتی اگر فرصتش بود) نروید. بیشتر درها ارزش وارد شدن ندارد، حتی اگر به نظر برسد چرخاندن دسته در بسیار ساده است. هر تجربهای مفید نخواهد بود و ممکن است شما را فقط از مسیر اصلی دور کند.
باب هفتم) سرعتگیر در مقابل شماست!
شاید فکر کنید منطقی بودن در همه امور و عادت سبک و سنگین کردن، آدمیزاد را از هیجان و زندگی کردن میاندازد. پس باید گاهی با تکیه بر ناخودآگاه به دل آتس ببریم و همه چیز را با پوست و گوشتمان احساس کنیم. این تفکر هرچند زیبا به نظر میرسد اما درست نیست. قبل از انجام هرکاری به عاقبت آن فکر کنید و سنجیده قدم بردارید.
باب هشتم) چرا چیزهای کوچک بزرگ جلوه میکند؟
در علم آمار قانونی وجود دارد به نام «قانون اعداد بزرگ»، کاربرد این قانون در زمینه استنتاج آماری است. قانون اعداد بزرگ بیان میکند که هرگاه حجم نمونه تصادفی انتخابی به اندازه کافی «بزرگ» باشد، این نمونه میتواند با دقت خوبی نماینده مشخصات اساسی جامعهای باشد که از آن استخراج شده است و قابل تعمیم به کل افراد آن جامعه است.
همان گونه که ملاحظه کردیم این قانون در مورد نمونههای با حجم بزرگ صادق است، ولی کانمان و تورسکی با بررسیهای روانشناسی خود نشان دادند که آنچه در عمل میان مردم رایج است «اعتقاد به قانون اعداد کوچک» است.
اما شما هر وقت یک آمار خیره کننده درباره مقادیر کوچک شنیدید، حواستان را جمع کنید؛ در شرکتها، خانهها، شهرها، مراکز داده، لانههای مورچه، محلهها، مدرسهها و… آن چه قرار است به عنوان یک یافته شگفتانگیز به شما قالب شود در واقع یک نتیجه پیش پا افتاده از توزیع تصادفی و شانسی است
باب نهم) به دشمنت اطلاعات بده!
انحراف اطلاعات؛ شاید بسیاری فکر کنند هرچه اطلاعات بیشتر باشد، قدرت اتکا به آن نیز بیشتر میشود. اما حقیقت آن است که اطلاعات اضافی در یک موضوع فقط باعث سردرد و گیج کردن شماست و در نهایت شما با توهم اطلاعات حتی بیشتر از کسی که جاهل است در چاه خواهید افتاد.
باب دهم) چیزی به نام جنگ متوسط وجود ندارد!
میانگین گرفتن در شرایطی که جزئیات اهمیت حیاتی دارد و توجه به کلیات راهنمای مسیر است فقط باعث میشود اهمیت مسائل برای شما از بین برود و از میان فاکتورهایی که بهم ربطی ندارند یک میانگین کلی و بیمعنی داشته باشید که به درد نمیخورد.
باب یازدهم) طوری زندگی کنید گویی فقط یک روز دیگر زندهاید!
در واقع یک دید سنتی که زندگی اجتماعی به ما داده است این است که صبوری کنید، تحمل کنید، فعلا پولتان را خرج نکنید، برای شادی و جشن گرفتن زود است و همه چیز را موکول به فردایی میکنیم که اصلا نمیدانیم خواهد رسید یا خیر. تلاش برای لذت در لحظه و زندگی در حال هنری است که هر کسی آن را ندارد و باید روی این بعد خود نیز کار کنیم.
باب دوازدهم) هر کسی در اوج زیبا به نظر میرسد.
خطای هالهای یا اثر هالهای، پدیدهای روانشناسی است که نه تنها اشخاص، بلکه شرکتهای بزرگ و برندهای معروف دنیا نیز از آن به سود خود استفاده میکنند.
اثر هالهای، خطایی شناختی است که در آن افراد ویژگی مشخصی از یک انسان، شی یا هر پدیدۀ دیگری را مبنایی برای قضاوت دربارۀ کل آن قرار میدهند.
در واقع هر مسئلهای در زندگی اجتماعی، چند بعد دارد و تاکید و توجه فقط به یک بعد آن که از دست روزگار خوب و زیبا است و غفلت از ابعاد دیگر، ما را در منجلاب مقایسه فرو میبرد. باید همیشه قبل از اینکه کاملا غرق چیزی شویم، به خود تلنگری بزنیم که ظاهر همه ماجرا نیست و باطنی هم وجود دارد.
باب سیزدهم) تصمیمی را بر اساس نتیجهاش قضاوت نکنید.
خطای نتیجه؛ قضاوت یک تصمیم فقط بر اساس نتیجهای که به دنبال داشته، اشتباه است. تصمیمات درستی وجود دارد که به نتیجه خوبی منتهی نشده چرا که هزاران متغیر غیرقابل پیشبینی خارجی، اوضاع را برهم زده است.
این امر دو جنبه دارد، موفقیتهایی که لزوما به اندازه آن تلاشی نشده تحسین میشود، شکستهایی که لزوما به خاطر تلاش کمتر از اندازه اتفاق نیفتاده مورد سرزنش قرار میگیرند.
ارزیابی همیشه باید براساس یک فرآیند متشکل از تمامی اجزای زنجیره تشکیل دهنده آن انجام شود و نه تنها یک بخش آن.
باب چهاردهم) کمتر از چیزی که تصور میکنی در اختیار توست.
توهم کنترل؛ زمانی اتفاق میافتد که فرد به اشتباه تصور میکند که کنترل همه امور را در دست دارد و همه چیز زیر نظر او دارد جریان مییابد. اما همیشه مسائل خارجی وجود دارد که از اراده ما خارج است.
ما باید در کنار اینکه تلاش میکنیم اوضاع را مهار کنیم، بپذیریم که قرار نیست همه چیز وفق مراد ما پیش رود.
باب پانزدهم) چرا باید دفترچه خاطرات داشته باشید؟
خطای بازنگری؛ همان جمله معروف است که دیدی به تو گفته بودم! این مسئله به ما این توهم را القا میکند که همیشه قرار است درست حدس بزنیم و ما خیلی آگاهیم.
نتیجه اعتماد و اتکای بیش از اندازه به دانستهها و پیشبینیها ما را از بررسی جوانب موضوعات در در آینده باز میدارد، وقوع چندین موفقیت از سر شانس که ما آن را براساس پیشبینیهای خود تعبیر کنیم، ریسک زیادی را در تصمیمات آتی به ما تحمیل میکند.
زندگی همین است. درست زمانی که خیلی مطمئنی، تو را غافلگیر میکند.
باب شانزدهم) دانش و تواناییهای خود را دست بالا میگیری.
خطای بیش اعتمادی؛ این خطا تا حد زیادی شبیه به مورد قبلی است.
افراد متخصص فکر میکنند پروردگار تخصص خود هستند و قرار نیست اشتباه کنند. همین باعث میشود پزشکان با خطای پزشکی جان کسی را بگیرند و مهندسین با تخمینهای غلط خانههایی بسازند که با اولین پس لرزه بر سر ساکنینش آوار شود.
باب هفدهم) حتی داستانهای واقعی هم افسانهاند!
خطای داستان؛ شاید آگاهانه متوجه شویم یا هیچوقت نفهمیم که یک نویسنده چطور با با مهارت تمام در قالب داستانسرایی، مطلبی را به گونهای که میخواهد به خورد ما بدهد. این مسئله فقط در کتابها نیست. در فیلمها، تبلیغات، فضای مجازی و هم میان دوستان و نزدیکانمان، ممکن است یک داستان ما را فرسنگها از واقعیت دور کند.
همیشه باید از خود بپرسیم، هدف این کار چیست. چه چیزهایی اضافی یا دروغ است و چه چیزهایی ما را به حقیقت میرساند.
باب هجدهم) مراقب موارد استثناء باش!
خطای تایید؛ در این بخش موضوع تمایل به دریافت اطلاعات تایید کننده مطرح میشود
به این معنی که ما عموما در معرض حجم زیادی از اطلاعات قرار میگیریم ولی به راحتی آن دسته از اطلاعاتی که با آنچه از اطلاعات قبلی در ذهن ما باقی مانده در تضاد باشد را رد میکنیم.
گویی هیچ وقت نمیخواهیم با اطلاعات قبلی که ممکن است غلط باشند امکان تغییر و تصحیح بدهیم یا به بیان دیگر ما اطلاعات را عموما به گونهای تفسیر میکنیم که اطلاعات قبلی ما را تایید کند و ما را به چالش نکشاند چون فکر کردن و پذیرفتن و تغییر کردن همیشه سخت است.
باب نوزدهم) جگر گوشه های خودت را بکش!!
خطای تایید ۲؛ ما در واقع در مدارک و ادله همیشه به دنبال آنهایی هستیم که ما را تایید میکند و مخالف با باور و عقیده ما نیتس.
نوشتن و ثبت کردن آن چیزی است که کمک میکند بتوانیم با این اطلاعات به صورت دستهبندی شده مواجه شده و شواهد متناقض را دقیقتر بررسی کنیم.
هر چند انسان امیدوار است همیشه همه چیز در تایید او بیاید و هرگز ثابت نشود که اشتباه کرده است، اما کنار گذاشتن تعصباتی که داریم راه روشن را به ما نشان میدهد.
باب بیستم) تفاوت ریسک و عدمقطعیت
نفرت از عدم قطعیت؛ ریسک قابل اندازهگیری و محاسبه است اما عدمقطعیت یک موج بزرگی از ابهام و ندانستن است. پس این دو موضوع با هم متفاوتند.
ما در برابر عدم قطعیت، محافظهکارتر میشویم که تا حدودی هم حق داریم اما باید سعی کنیم عدم قطعیت را به ریسک تبدیل کنیم.
باب بیست و یکم) تضاد انتخاب
امروزه مردم با انتخابهای زیادی سروکار دارند. انواع خوراکیها، انواع برندها، انواع مختلف معیارها و راههای انتخاب همسر و غیره. زندگی در دنیای مدرن جلوی ما هزاران گزینه برای انتخاب میگذارد و همین مسئله ما را گیج میکند. با وجود آپشنهای زیاد، انتخاب ما ضعیفتر میشود. اگر نمیتوانیم گزینهها را حذف کنیم، بهترین کار بررسی تک تک آنها و سنجیدن خوبیها و بدیهایشان است.
باب بیست و دوم) خطای علاقه
افرادی که دوست داشتنی، جذاب و خوش صحبت هستند و یا از نظر علایق و شخصیت با ما شباهت دارند میتوانند در تبلیغات موثر واقع بشوند.
آدمهایی که از نظر ظاهر و اصالت خوب هستند، در جذب مشتری موفقتر عمل میکنند. این فصل پر از مثالهایی است که خطای علاقه را به خوبی نشان میدهد، مثل بنگاههای خیریه که از تصویر زنان و کودکان خوشچهره، در بیلبوردهای تبلیغاتی استفاده میکنند، چون مخاطب ظاهر و مهربانی چهره را در این کار در نظر میگیرد و یک فرد خشن نمیتواند پیام این تبلیغ را برساند.
باب بیست و سوم) خطای مالکیت
اینکه ما چقدر در راه خواستههایمان مصمم هستیم و همه چیز را برای تملک چیزی به دست میآوریم و بعد از آن بخاطر علاقه شدید موقعیتهای بهتر را از دست میدهیم.
معمولا لحظهای که مالکیت چیزی را به دست میآوریم آن چیز از نظر ما ارزشمندتر میشود و حاضر به فروشش با قیمت بالاتر نیستیم، این همان خطای مالکیت است.
نویسنده در کتاب هنر شفاف اندیشیدن بیان میکند که خطای مالکیت باعث میشود همیشه تعدادی صفر به قیمت فروشمان اضافه کنیم. مثل فروشندههایی که از نظر عاطفی به خانههایشان وابستگی زیادی دارند، معمولا قیمت را بیش از اندازه گران اعلام میکنند.
به هرچیزی که وابستگی بیش از حد داشته باشید با از دست دادنش به شدت ناراحت خواهید شد. در نتیجه به چیزی وابسته نباشید، چون هیچچیز ثابت نیست و ممکن است هر چیزی که یک روز داشتهایم را یک روز از دست بدهیم.
باب بیست و چهرام) خطای تصادفی
همه ما با اتفاقاتی مواجه میشویم که آنها را تصادفی فرض میکنیم. اما فقط حاصل احتمالات است. مثلا همزمان به یک دوست فکر کنیم و همان لحظه با ما تماس بگیرد، به صورت اتفاقی رخ نمیدهد، بلکه بر اساس احتمالات امکان اینکه با ما تماس میگرفت وجود داشت.
در مثال قصه انفجار کلیسا؛ در ایالت نبراسکا پاین کلیسای یمنفجر شد هیچ کشتهای نداشت،چون مهمانان همه دیر رسیده بودند. این اتفاق تصادفی نبود بلکه با یک درصد احتمال ممکن بود رخ بدهد.
روانشناسان این پدیده را پدیدهی همزمانی معرفی میکنند.
باب بیست و پنجم) گروه اندیشی
تا به حال برای شما اتفاق افتاده که در یک گروه طبق خواسته جمع، نظر موافق اعلام کرده و با آنها هم صدا شده باشید؟
معمولا اگه نظر مخالفی هم باشد آن را مطرح نمیکنیم و همصدا با رهبر گروه به نظر جمعی پافشاری میکنیم، حتی اگر مخالف عقاید ما باشد.
خیلی وقتها گروه اندیشی باعث شکست کارهای گروهی میشود، مثل جنگ آمریکا و باکو که سربازان چون جرات مخالفت با رهبر گروه رو نداشتند و طبق خواسته او پیشروی کردند، در این جنگ شکست خوردند.
معمولا افراد در گروه دوست دارند روحیه تیمی خود را حفظ کنند، اعتقاد به شکست ناپذیر بودن دارند و نمیخواهند با نه گفتن اتحاد گروه را بهم بزنند. در نتیجه احتمال شکست گروه بالا میرود.
- عضویت در کانال تلگرام رسانه هدهد کانادا
- هم اکنون شما هم عضو هفته نامه رسانه هدهد کانادا شوید