مریم چارکی – مکث دکتر کاوه نریمان ! – فیلمی سراسر خوش ساخت و باور پذیر که من را برای بار دوم با اشتیاق خاصی به سینما دو پارک مونترال کشاند تا این بار عمیق تر ببینم، از آنجا که بار اول، تماشای فیلم همراه با هیجان کشف حقیقت است که اجازه نمی دهد چنان چه باید و شاید در جزئیات آن عمیق شد. این فیلم از آن نوع فیلم های نادر در تاریخ سینمای ایران است که می توان ساعتها در مورد محتوا و قصه آن حرف زد و نوشت اما من به دلیل اجتناب از طولانی شدن مطلب روی صحنه های آخر فیلم بدون تاریخ بدون امضاء تمرکز می کنم. صحنه ای که با مکث دکتر کاوه نریمان تمام می شود، مکث در برابر سوالهای قاضی که می خواهد از روی نوشته های پرونده و اظهارات متهم قضاوت کند، مکث در برابر سوالهای بسیار معقولانه صبا همسر و همکار دکتر کاوه نریمان! مکثی که اوج پوست انداختن یک انسان می تواند باشد. فیلم از آن رو زیباست که این پوست انداختن را باور پذیرانه و هنرمندانه برای من تماشاچی قابل لمس کرده است!
این مکث مخاطب را خیره می کند ( تقریبا نصف بیشتر سالن بعد از اتمام فیلم دلشان نمی خواست از روی صندلی سینما بلند شوند) انگار نمی خواهد حالا حالا ها خانه برگردد، انگار دلش می خواهد بعد فیلم به سفر برود سفری به درون خود و به درون همه آدمهای دور و برش، می خواهد خودش را جای کاوه نریمان قرار دهد، واقعاً می خواهد بداند اگر جای کاوه نریمان بود چه تصمیمی می گرفت؟ چند روز طول می کشید که حقیقت را بگوید و تا چه عمقی به دنبال کشف حقیقت ها می رفت و چه بهایی بابت آن می پرداخت؟ آیا ممکن بود که این راز را برای همیشه پیش خودش نگه دارد؟ آیا ممکن بود هر نوع شک و تردیدی را به نفع کسی معماری کند؟ یا ممکن بود که به شواهد ظاهری بسنده کند و هیچ تلاشی برای کشف حقیقت نکند؟ تا چه حد ممکن بود که حقیقت را چنانچه وجدان اش آرام می گیرد ترسیم کند یا حقیقت را چنانچه منافع خودش ایجاب می کند دستکاری کند؟
خیلی احتمال دارد که کاوه نریمان واقعیت را به گونه ای جلوه داد که بتواند از بار سنگین عذاب وجدان قدری خالی شود! کاوه نریمان قداست و غرور پدر را از تاریکی عمیق قبری که در صحنه دیدیم بیرون کشید، او تمام سعی خود را کرد که جسد کودک را برای بار دوم خودش کالبد شکافی کند! با اینکه آن شب شیفت کاری او نبود، شبانه به بیمارستان شتافت تا برگه های نتیجه کالبد شکافی را خودش تنظیم کند! آن لحظه کاوه نریمان پوست انداخت! لحظه ای که در واقع خودش در آن واحد قاضی و متهم شد!
مکث کوتاه صحنه دادگاه چنان عمیق بود که همه آنچه در ذهن کاوه گذشت را برای ما در چند ثانیه ترسیم کرد! این مکث خودش یک فیلم کامل بود، اینکه چرا دکتر نریمان در دادگاه از خودش دفاع نکرد؟ شاید سلولهای مغزی کاوه نریمان در آن واحد قادر نیست منفعت خود و دیگری را یک جا در نظر بگیرد شاید واقعاً کاوه نریمان به همسرش صبا راست گفت که اصلا یادش نبود که به قاضی همه ماجرا را بگوید! ولی من می گویم اتفاقا دکتر نریمان اصلا تلاش نکرد و به عمد یک سری واقعیت را از نکته نظر قاضی پنهان کرد می توانست بگوید که او شب تصادف به موسی اصرار کرد که آنها را به درمانگاه ببرد، می توانست به پولی که به موسی بابت دوا و درمان داده بود اشاره کند! ولی که چی بشود؟ پدری که زیر عذاب وجدانش له شده است، زیر اتهام همسرش هست که مرغ فاسد به خانه آورده است و او را مسبب مرگ کودکش می داند، پدری که دیگر نمی تواند پیش زنش سرش را بلند کند، بیشتر له کند؟ نریمان تلاش کرد که حتما خودش کالبد شکافی کند که موسی را قدری از عذاب وجدان رها کند!
در صحنه ایی از فیلم همسر موسی گفت تو پدری ؟ تو غیرت داری ؟ بعد این صحنه موسی را دیدیم در تاریک روشن اول صبح داخل یک کانال عمیق اما عریض پر از زباله های کثیف زار می زد، موسی آنقدر تحت فشار بود که باید سراغ مرغ فروش می رفت! باید یقه مرغ مرده فروش را می گرفت و لت و پارش می کرد! کی جرات دارد بگوید که موسی باید عاقلانه عمل می کرد و سراغ قانون می رفت ؟ ما خشم موسی را دیدیم، موسی از شدت بی پناهی و نا امیدی و استیصال داشت منفجر می شد! آدمهای قانون را هم دیدیم که چطور در قضاوت کردن مستأصل مانده بودند! ظرافت و سختی قضاوت و عدم توانایی انسانها را بر سر قضاوت روی مرگ و زندگی آدمها دیدیم! دیدیم که چگونه سرنوشت و زندگی آدمها به تشخیص ناقص عقل و احساس آدمی وابسته است که احاطه و کنترل کامل بر همه امور را ندارد! و دیدیم که در نهایت احساس و نه عقل کاوه نریمان بود که ما را شیفته و مبهوت خودش کرد! روشنی و امید و زیبایی که در میان رویدادهای به ظاهر تاریک یک نکته خیره کننده روشن برای ما جا گذاشت! مکث هایی که بلند ترین فریاد وجدان بشریت بود! وجدانی که معمار آن چنان هنرمندانه در اعماق آدمی پی ریزی کرده است که ارزشهای انسانی گذشت و بخشش را تضمین تداوم زندگی اجتماعی قرار می دهد تا راز بقای فردی!
من اگر بگویم این فیلم چنان آدم را به فکر فرو می برد چنان اعصاب آدم را به هم می ریزد و چنان هوشیاری عقلانی ات را از سرت می گیرد که پایان فیلم فقط خیره می شوی بر روی پرده سینما، بیراه نگفتم فیلمی که عقلت را از سرت می رباید و تو را سر تا پا احساس همزاد پنداری می کند! با کاوه، با صبا و موسی و مادر! و از اینکه یک آن مجبور می شوی وسوسه و طمع و ناچاری مرغ مرده فروش را هم تجربه کنی روحت به درد می آید!
دلت می خواهد بعد تماشای چنین فیلم به ظاهر تاریکی فقط خیره شوی به آن نقطه روشن در دل کاوه نریمان که آنجا عشق هست به ارزشها، به قداست ها و به غرور انسانها ! دلت می خواهد به آن بخشنده گی، از خود گذشتگی و فداکاری کاوه نریمانی خیره شوی که حتی برای زنش هم این حس غریب بود یعنی چنان این نکته روشن کمیاب و نادر است که برای صبا همکار و همراه و هم سطح اجتماعی کاوه سخت است مثل او فکر کند، تعداد آدمهایی مثل کاوه نریمان آنقدر کم و انگشت شمار است که پایان فیلم دلت نمی خواهد چراغ سینما را روشن کنند دلت نمی خواهد، اصلا از روی صندلی بلند شوی، دلت نمی خواهد کاوه نریمان را از دست بدهی، دلت می خواهد آن بیرون همیشه برایت دست یافتنی باشد!
شخصیت به ظاهر سرد و خسته و درون گرای کاوه نریمان چنان هنرمندانه پرداخته شده است که او را تمام و کمال درک می کنی، وقتی مانع تلفن موسی به پلیس موقع تصادف می شود، وقتی روز کالبد شکافی اول سکوت می کند و حتی از چشم موسی مخفی می شود، وقتی کاوه نریمان می خواهد جبران کند! اما فاجعه بزرگتر از آن هست که جبران شود پسر موسی از دست رفته و موسی به دلیل سکوت کاوه باعث مرگ کس دیگری هم شده ! اما فاجعه دیگری قابل جبران بود غرور موسی شکسته شده بود !موسی پیش زنش خوار و ذلیل شده بود! کاوه نریمان باید بهای این سکوت را می پرداخت ! و این حداقل کاری بود که از نظر خودش می توانست بکند! و از نظر مخاطب جبران آن جرات می خواهد و کار هر کسی نیست!
در صحنه دادگاه که قاضی از نریمان نتیجه کالبد شکافی دوم را پرسید جواب همراه با مکث بود و حتی لرزیدن لب، می توان گفت کاوه نریمان حقیقت را معماری کرد یا به نفع موسی دستکاری کرد کاوه نریمان نخواست موسی بیشتر از این زیر یک عمر احساس گناه و عذاب وجدان له شود! نخواست موسی تا آخر عمر زخم زبان بشنود و احتمالا زنش از و برای همیشه متنفر شود، نخواست در این داستان فقط موسی متهم باشد، کاوه نریمان با خواست خود در علت مرگ کودک شریک شد نخواست که این بار سنگین را فقط موسی به تنهایی به دوش بکشد! اگر چه موسی را کسی سرزنش نمی کند، موسی مگر امکان پدری کردن داشته که مرغ ارزان به خانه نیاورد؟ یا پولی که کاوه شب تصادف داد خرج دوا و درمان کودک کند؟ مگر موسی می توانسته عاقلانه تر عمل کند؟ برای همین است که موسی را آنقدر دوست داریم که کاوه نریمان را بابت پرداخت این هزینه در صحنه دادگاه تحسین می کنیم! برای همین هست که مطمئن هستیم که هر عقوبتی هم منتظر کاوه نریمان باشد موسی ارزش اش را دارد که یک نفر مثل کاوه نریمان باید از خود می گذشت و یک تنه بهای اینهمه بی عدالتی اجتماعی را پرداخت می کرد ! و اگر نه بدون کاوه ها در این دنیا سنگ روی سنگ هم بند نمی شود!
مریم چارکی
مونترال 2 آوریل 2018
این نوشته تحت شرایط صفحه بی تعارف با شما رسانه هدهد کانادا منتشر شده است