موقعیتی را تصور کنید که در آن یک جوان لاابالی سنگی را به سمت پنجرهی یک نانوایی پرتاب میکند و شیشه را میشکند. نانوا با عصبانیت و خشم فراوان بیرون میآید، اما آن جوان ولگرد حالا رفته است. مردم در مرحله بعد جمع میشوند و شروع به صحبت کردن میکنند. پس از مدتی، شخصی از میان جمعیت بیرون میآید و به نیمه پر لیوان اشاره میکند. این اتفاق برای شیشهسازی سود خوبی خواهد داشت. فکرش را بکنید، اگر هیچکس پنجره شکسته نداشته باشد، سرنوشت شیشهسازها چه خواهد شد؟
شیشهساز کمی بعد به نانوایی میآید، شیشه را عوض میکند و پنجاه دلار از نانوا میگیرد. در واقع بیصدا از کسی که شیشه را شکسته تشکر میکند. اگر بخواهیم با خودمان صادق باشیم، در واقع میتوانیم بگوییم که جنایت آن جوان ولگرد چیزی بود که به کسبوکار شیشهساز رونق داد. همین موضوع پنجره شکسته در بیزینسهای دیگر هم انعکاس خواهد داشت. شیشهساز حالا پنجاه دلار سرمایه بیشتری دارد که میتواند با سایر بازرگانان تقسیم کند. همچنین میتواند بیزینس خودش و دیگران را گسترش دهد.
رکود اقتصادی چه ارتباطی با فروش رژ لب دارد؟
نظریه پنجره شکسته، سود یا زیاد برای اقتصاد؟
به همین ترتیب، نظریه پنجره شکسته ممکن است در ظاهر برای اقتصاد مفید باشد، اما اشتباه بسیاری از افراد دقیقا همینجاست. «فردریک باستیا»، اقتصاددان فرانسوی، در نقد این افراد میگوید: «ما باید احتمالات دیگر را هم در نظر بگیریم. اگر آن پنجره شکسته نمیشد، نانوا آن مبلغ را برای چیز دیگری، مثل کفش، خرج میکرد.
همین برای کفاش پنجاه دلار سود داشت. بنابراین، این کار سود کفاش را به جیب شیشهساز نشانده است. همچنین نانوا به جای داشتن پنجره و پول، فقط یکی از آنها را دارد. شاید او همان شب قصد داشت کفش هم بخرد، اما با این اتفاق باید قید کفش را بزند و به درست کردن شیشه بسنده کند. این اتفاق در واقع هیچ شغل جدیدی را ایجاد نکرده است. ما اگر نانوا را به عنوان نماینده کل یک جامعه در نظر بگیریم، میتوانیم بگوییم که این گروه حالا علاوه بر پول، کفش هم ندارد. به همین دلیل در عوض فقیرتر هم شده است.»
افراد حاضر در جمعیت این داستان فقط به دو طرف این معامله فکر میکردند، شیشهساز و نانوا. این افراد احتمال وجود یک شخص سوم را نادیده گرفتند. البته علت اصلی این مسئله هم این است که کفاش به هیچ عنوان وارد صحنه نمیشود. آنها پنجره شکسته و تعویض شده را میبینند، اما کفش جدید را نمیبینند، چون نانوا دیگر قرار نیست آن را بخرد. این جمعیت در واقع تنها چیزی را میبیند که با چشم قابلمشاهده است و داستان پشت پرده را کاملا نادیده میگیرند.
بازسازی بقایاهای جنگ، چهرهی دیگری از نظریه پنجره شکسته
شما ممکن است تا اینجای مقاله به خودتان بگویید: «حالا که نظریه پنجره شکسته را میدانم، هیچوقت قرار نیست به دام آن بیوفتم.» اما این نظریه یکی از رایجترین نظریههای علم اقتصاد است و هزاران لباس مبدل هم دارد. افراد قدرتمند و با نفوذ جهان، اتاقهای بازرگانی، رهبران اتحادیههای کارگری، رهبران سیاسی، روزنامهنگاران و حتی اساتید اقتصاد در بهترین دانشگاهها هم ممکن است به دام این نظریه بیوفتند و طعمهی آن شوند.
این نظریه بیش از هر شرایط دیگری خودش را در طول بلاهایی که ممکن است شهرها را به ویرانی بکشد، نشان میدهد. مردم در نگاه اول گمان میکنند که بازسازی بقایای جنگ راه را برای فرصتهای تولید در بسیاری از صنایع باز میکند. در واقع میتوان گفت که ویرانی ناشی از جنگ نیازمند بازسازی مناطق آسیبدیده است. همین درها را برای تولید و تجارت باز میکند. اما در این شرایط در واقع نیاز با تقاضا به اشتباه گرفته میشود.
جنگ و جنبههای مخرب آن در اقتصاد
جنگ جنبههای مخربی مانند فقر دارد که نیاز را افزایش میدهد. نیاز و تقاضا دو چیز کاملا متفاوت هستند. یک نیاز زمانی میتواند تقاضا نامیده شود که مصرفکننده قدرت خرید آن را داشته باشد. کشورهای در حال توسعه در حال حاضر در مقایسه با کشورهای توسعهیافته نیازهای زیادی دارند. اما به دلیل فقدان قدرت خرید نمیتوانند از آن به عنوان عامل گسترش تجارت استفاده کنند. به همین ترتیب هم میتوان گفت که در علم اقتصاد، نیاز در نبود ابزار نمیتواند به تقاضا تبدیل شود و آن را افزایش دهد. در نتیجه بازسازی شهرها بعد از جنگ، چهرهی دیگری از نظریه پنجره شکسته است.
روشن است که با این حال، ویرانی ناشی از جنگ برای تولیدکنندگان برخی از کالاها مانند صنایع ساختمانی باعث ایجاد سود بیشتر میشود. این اتفاق ممکن است برای برخی از افراد به عنوان افزایش تقاضا به نظر برسد. اما واقعیت این است که تقاضا در چنین شرایطی صرفا از سایر محصولات به یک محصول خاص متمرکز میشود. زمانی که خانههای آوارشده بازسازی میشوند، نیروی انسانی و منابع دیگر برای تولید هر چیز دیگری کمتر میشود. مردم خانه میخرند چون مجبورند. اما زمانی که پولشان را صرف خرید خانه میکنند برای سایر چیزها قدرت خرید بسیار کمتری دارند. بنابراین، زمانی که کسبوکار در یک صنعت خاص پیشرفت میکند، در سایر صنایع یک روند نزولی را طی میکند.
به همین ترتیب هم میتوان گفت که پدیدههایی مانند جنگ تقاضا را کاهش میدهند. علت اصلی این مسئله هم این است که جنگ عرضه را کاهش میدهد. به عبارت دیگر، عرضه و تقاضا درست روی یک ترازو قرار دارند و به موازات یکدیگر پیش میروند.
کلام آخر
در نهایت، به گفتهی باستیا، اقتصاددان بد اقتصاددانی است که خود را به پیامدهای قابلمشاهده محدود میکند و از سوی دیگر، اقتصاددان خوب هم کسی است که تاثیرات آنچه که دیده میشود و باید پیشبینی کند را در نظر میگیرد. شکستن، خراب کردن و هدر دادن هیچ سودی برای اقتصاد ندارند و به همین دلیل هم در عرضه و تقاضا هیچ تاثیری نخواهند داشت.
بازار سیاه چیست و وجود آن جه فوایدی برای اقتصاد دارد؟
- عضویت در کانال تلگرام رسانه هدهد کانادا
- اخبار روز کانادا و اخبار مهاجرت کانادا را در رسانه هدهد دنبال کنید
- هم اکنون شما هم عضو هفته نامه رسانه هدهد کانادا شوید
منبع: scienceabc