بازیگران نوظهور سینمای ایران- قسمت دوم – وحید ضرابی نسب – در روزهایی که بازیگران زن یا بهتر بگوییم دختران جوان، گوی سبقت را ربوده اند و چشمگیرتر بر پرده سینما ظاهر می شوند، در میان مردان هم چنان نام ها، تکراری اند.
سلطه ی چندساله نوید محمدزاده و امیر جدیدی و ساعد سهیلی بر تارُک سینمای وطنی – که انصافن هر سه شان دستمایه های ستاره شدن را حسابی دارا هستند- رضا عطارانی که همیشه پایش در میان است؛ درخشش هومن سیدی و جواد عزتی و حامد بهداد در روزهای گزیده کاری گوشه نشینانه ی شهاب حسینی و پارسا پیروزفر و بازی های بی حس و حال و تکراری بهرام رادان و میلاد کی مرام و حمید فرخ نژاد و نابازیگری ادامه دار محمدرضا گلزار و خاموشی کسانی چون محمدرضا فروتن و فریبرز عرب نیا، باعث شده است کمتر چهره ی جدیدی در فیلم های ایرانی شاهد باشیم.
اما در این کسادبازار بازیگران جدید سینمای داخلی، هستند چهره هایی که می شود روی موفقیت های آتی شان شرط بندی کرد.
هوتن شکیبا
شاید خیلی ها که او را در قامت جوان بی دست و پا و عاشق پیشه ی سریال بانمک لیسانسه ها دیدند- و شاه نقشی که سروش صحت آگاهانه به شکیبا داد و او چه بالغانه آن را به تصویر کشید- تصور کردند جوان تازه کاری است که جدیدا پا به عرصه بازیگری گذاشته است.
اما هوتن شکیبا قبل از آن پیشینه ای به عمق 30 تئاتر حرفه ای و دانشگاهی داشت و البته چند ایفای نقش ناکام در سینما و تلویزیون.
هوتن شکیبا از همان کارهای اولیه اش روی صحنه، نشان از ظهور استعدادی شایسته داد که بزرگترین ویژگی اش درک درست از شخصیت و درام بود. کسب جایزه ی بهترین بازیگر در جشنواره تئاتر دانشجویان برای نخستین تجربه نمایشی اش و جوایزی بعد از آن برای مترسک، ماراساد، زمان لرزه، سوراخ و در سال های اخیر بازی های به شدت حساب شده و درخشانش در صد در صد و الیور تویست، در کنار تمام کارهای کم نظیری چون ستوان اینیشمور، هیپوفیز، ننه دلاور، بر پهنه دریا، باغ آلبالو و … او را به عنوان مستعدترین و گزیده ترین بازیگر مرد صحنه ی نمایش ایران بدل کرد.
البته او شانس خود را در عرصه ی تصویر هم آزمود و البته بدجور به سنگ خورد! از تله فیلم های دیده نشده چون همسایه ها و کویر تا سینمایی های بی بازخوردی چون شب بیرون و حق سکوت و هلن و سریال ویدیویی ابله. و شاید تنها نقش در خاطر مانده از او، داماد بامزه ی شخصیت رضا عطاران در کمدی حساب شده طبقه حساس باشد.
اما دور جدید فعالیت های او با اضافه شدن به گروه سازندگان مجموعه ی همواره موفق کلاه قرمزی ایرج طهماسب شروع شد که مسیر کاری اش را تغییر داد. صداپیشگی متفاوت و موفق عروسک دیبی – همان دیو به شدت دوست داشتنی که همه چیز را چپّه می گوید و عاشق بوس و آب است!- باعث شد با سروش صحت آشنا شود و او نقش نخست مجموعه ی در حال ساختش را به هوتن شکیبا سپرد.
ریسک بالایی که صد در صد جواب داد و شکیبا، یکی از بهترین نقش آفرینی های اخیر سریال های تلویزیونی را به نمایش گذاشت.
شکیبای حالا معروف شده به سبب موفقیت سریال و نقش اش، گزیده کارتر شد و با دو تئاتر موزیکال عظیم بینوایان و الیور تویست روی صحنه و با قسمت دوم لیسانسه ها و سری جدید کلاه قرمزی در جعبه ی جادو حسابی درخشید. تا جایی که نرگس آبیار سخت گیر، او را برای نقش نخست فیلم حساس و پرمخاطره اش برگزید. کاراکتری چالش برانگیز، معاصر، به زعم همگان پلید و پر رمز و راز… عبدالحمید ریگی… تا فیلم اکران نشد خیلی ها از درستی انتخاب آبیار مطمئن نبودند اما نمایش شبی که ماه کامل شد در جشنواره ی اخیر فجر به همه ی نگرانی ها پایان داد.
یک شاه نقش درجه ی یک و یکی از به یادماندنی ترین بازی های سینمایی اخیر در فیلمی که بلوغ سینمایی کارگردانش هم محسوب می شود. او در اولین گام جدی سینمایی اش توانست نوید محمدزاده را – به حق- پشت سر بگذارد و سیمرغ بلورین را در دستانش حس کند. حالا او امید تازه ی سینمای رو به موت ایران است و در حالی که به نظر نمی رسد فیلم پربازیگر ما همه باهم هستیم کمال تبریزی برایش گامی رو به جلو باشد، اما قطعن از او در سپهر سینمایی ایران بیشتر از این ها خواهید شنید.
بازیگری که همانقدر مدیوم تلویزیون و کمدی های جنس آن را خوب می داند که عرصه جدی تر درام های پرکشش تئاتری و سینمایی را. چه بسا، در سال های آینده، نویدها و پیمان ها و هومن ها و امیرها پشت سر او – و البته ساعد سهیلی بی تکرار- قرار بگیرند.
پدرام شریفی
فکر می کنم سه سال پیش بود که در پشت صحنه ی مجموعه ای تلویزیونی با پدرام شریفی آشنا شدم. راستش آن موقع او را نه می شناختم و نه می دانستم چه سابقه ای دارد و از طریق دوست عکاسی با او همکلام شدم. آن روزها داشت با ابراهیم حاتمی کیا در فیلم – البته بدِ- بادیگارد کار می کرد. شاید در همان برخورد جالب ترین نکته ای که در مورد شریفی به چشمم آمد، متانت و آرامی اش بود که اصلا به جنس سینمایی ها نمی خورد. شریفی گرچه از دنیای تئاتر می آمد اما چهره ی شناخته شده ای در همان عرصه هم نبود و تنها موفقیتش شاید حضور در اثر بی تکرار و جاودان ماهی و گربه شهرام مکری بود که در بین آن همه کاراکتر قطعا به یاد نمی ماند.
اما حضورش در فیلم بادیگارد هر چند کوتاه اما موثر و گرم بود و نشان داد با راهنمایی های کارگردان، توانسته نقش مامور امنیتی که میان عشق و وظیفه گیر افتاده است را خوب بفهمد و به نمایش بگذارد.
همان سال با فیلم متولد 65 – که البته این یکی هم اثر خوبی نبود- اولین نقش اولش در سینما را تجربه کرد و البته از عهده ی کاراکتر امیر که درگیر یک بازی از پیش تعیین نشده و تحول بیرونی و درونی می شود خیلی خوب برآمد. هر چند سریال گشت ویژه و فیلم های سینمایی ضعیف سایه و کار کثیف و اثر به شدت موفق هجوم هیچ گام به جلویی برایش نبود اما بازی حساب شده اش در سیانور بهروز شعیبی باز به چشم آمد، انگار او فقط جان می دهد برای ایفای نقش هایی گرفتار در دو سوی عاشقانه های سوزان شخصی و بایدها و نبایدهای شغلی!!
بازی درونی و کم گفتار، استفاده از فرم صورت و نگاه های عمیق و پر سئوال، تلفیقی از سرخوشی های شیطنت آمیز و جدیت های پر تنش و زدن رنگ خاکستری به شخصیت ها، او را به بازیگری متفاوت مبدل کرده است.
شریفی امسال در جشنواره فجر دو فیلم شبی که ماه کامل شد و سال دوم دانشکده من را اکران داشت که در اولی در نقشی که تلفیقی هوشمندانه از سرخوشی و تراژدی بود در قامت برادر فائزه ظاهر شد و به عقیده اغلب منتقدان خوش درخشید. به عقیده ی من هنوز سینمای ایران از پتانسیل بازی پدرام شریفی استفاده نکرده است و یک شاه نقش درست و حسابی و یک فیلمنامه درونی می تواند ظرفیت های او را به رخ بکشد. شاید سال آینده او را به عنوان یکی از شانس های کسب سیمرغ فجر ببینیم!
علی شادمان/ امیر کاظمی
گرچه نام این دو بازیگر خوش آتیه سینمای ایران را در زیر یک عنوان قرار داده ام و آن هم به دلیل این که هر دو به خاطر بازی در سریال هایی دنباله دار به شهرت رسیدند، اما مسیری که شادمان و کاظمی برای سیدن به جایگاه فعلی طی کردند کاملا متفاوت بود.
شاید کمتر کسی به خاطر داشته باشد کاراکتر بانمک آرمان در سریال معمولی و بیشتر از حد جدی گرفته شده ی دیوار به دیوار 1و2، همان سعید معلول فیلم به شدت تاثیرگذار رسول ملاقلی پور باشد. میم مثل مادری که گلشیفته فراهانی یک تنه بار فیلم را به دوش کشید و با درایت کارگردان به یکی از ملودرام های خوب سیاسی سینمای ایران بدل شد.
البته علی شادمان نیز آن چنان در نقش پسری معلول ذهنی و حرکتی خوب بازی کرد – برای یک پسر 10 ساله می توان فعل بازی کرد به کار برد؟- که تقریبا همه مخاطبان تصور داشتند او واقعا مشکلات فیزیکی و مغزی دارد.
نقش های نوجوانانه در فیلم و سریال هایی که دیده نشدند –کلانتری غیر انتفاعی و زمانی برای دوست داشتن- یا توقیف شدند – صد سال به این سال ها و سرزمین کهن- گرچه توانست چند جایزه ملی و بین المللی بازیگری برایش کسب کند، اما شهرت اصلی او از طریق همراهی با پوریاپورسرخ و مهراوه شریفی نیا پیش آمد. شادمان در سریال 100 قسمتی کیمیا توانست به دل مخاطبان بنشیند و سال بعدترش با کمدی عیدانه دیوار به دیوار، جایگاهی برای خودش دست و پا کرد.
همزمان در دو فیلم دفاع مقدسی اروند و ویلایی ها هم توانست در نقش هایی کوتاه بدرخشد تا همزمان جعبه جادو و پرده نقره ای را باهم داشته باشد. ویژگی خوب علی شادمان 22 ساله توانایی ایفای درخشان نقش های سرشار از بلاهت و سادگی در کارهای طنز و همزمان کشش های شخصیتی در درام های جد تر است.
شادمان همزمان تئاتر را هم جدی می گیرد و سالی یکی دو تئاتر روی صحنه دارد.
فیلم موفق جان دار و تجربه عجیب ما همه با هم هستیم را سال آینده در اکران خواهد داشت و قطعا با توجه به سن پایین و قدرت درک شخصیتی اش، می تواند به انتخاب اول هر کارگردانی بدل شود.
اما از آن سو امیر کاظمی که با لیسانسه ها به شدت محبوب شد، هیچ سابقه سینمایی ندارد ولی شک نکنید به زودی جایگزین مناسبی برای ستاره های طنز سینمای ایران می شود. کاظمی که سال هاست در سریال های تلویزیونی ایفای نقش می کند و بیشتر به خاطر وضعیت سفید و هفت سنگ و شمعدونی مطرح شده بود، با ایفای نقش مازی در سریال سروش صحت، نشان از تولد بازیگری خوش قریحه و مستعد کمدی داد که اصول طنز کلام و موقعیتی را خوب یاد گرفته و می تواند از هر فرصت حتی معمولی خنده بیافریند.
او حتی برای این نقش در جشن حافظ – تنها فستیوال خصوصی سینمای ایران که مرحوم علی معلم آن را پابه ریزی کرد- نامزد بهترین بازیگر هم شد. کاظمی همزمان در تئاتر هم روزهای خوبی سپری می کند و زندانی خیابان دوم با بازی او در کنار جواد عزتی در بسیاری از کشورهای دنیا از جمله کانادا روی صحنه رفت.
ادامه دارد…
نویسنده مهمان: وحید ضرابی نسب
جا پای گلشیفته و ترانه! / کوتاه درباره ی بازیگران نوظهور سینمای ایران – قسمت اول
کانادا؛ بهشت جدید سینمایی جهان / از شزَم و دِدپول تا نولان و کاهانی