انسان تنها موجودی است که در کائنات صاحب فکر و دیدگاه و جهانبینی خاص خود می باشد. این خصیصه جایگاه او را در طبیعت منحصر به فرد کرده و از او موجودی غیرقابل پیش بینی ساخته است، موجودی که در آن واحد می تواند متفاوت و غیر متعارف رفتار کند، می تواند علت یا معلول شود.
یکی از شاخصه های انسان، حسابگر بودن و روحیه تدبیرگرای اوست.
بدیهی است که انسان خود را اغلب در همه زمینه ها صاحب نظر می داند و بعضاً سخت می توان به او فهماند که نقطه نظرهای او همیشه و همه جا درست نیست. بندرت پیش می آید که یک فکر به خودی خود بپذیرد که دیدگاهی نادرست و تنش زا اتخاذ کرده است و باید آن را مورد بازنگری قرار دهد یا اینکه آن را برای همیشه فراموش کند.
حرف من این است که ما انسانها با ذهنیتهایمان زندگی می کنیم و به گونه ای معتقدیم که دیدگاه، برداشت و تفسیرمان از همه چیز درست است. به همین دلیل از همه انتظار داریم که حرف ما را فصل الخطاب دانسته و بپذیرند.
اگر مخاطبین روحیه “صلح جو” و “سازشکار” داشته باشند، حرف اینگونه افراد را می پذیرند. ولی اگر آنها هم تنها نقطه نظرها و دیدگاه خود را درست بدانند و آن را مطلق بدانند، کدورت بوجود خواهد آمد. لذا میتوان گفت که قهر یکی از نخستین نشانه های کدورت است.
قهر یکی از واكنشهای طبیعی انسان است كه در شرایط خاص مثل کورک بروز داده می شود. این رفتار ریشه در روح و روان ما انسانها دارد و درواقع ظهور یک حرکت عاطفی و هیجانی است که در بسیاری از مواقع مبنای عقلانی ندارد. اشکال مختلف قهر از طریق محیط به افراد منتقل میشود: از قهرهای مرئی کودکان سر آب نبات چوبی گرفته تا قهرهای نامرئی و مخرب در سطوح مختلف جامعه که یا به دوران کودکی برمی گردند یا ریشه در عدم شناخت انسانها از خود و دیگران دارند.
اگر رفتارمان را صادقانه مورد بررسی قرار دهیم، متوجه خواهیم شد که بعضی اوقات قهر میکنیم، بدون اینکه خودمان بخواهیم یا دلیلی برای قهرکردن خود داشته باشیم. به همین دلیل قهر را می توان به یک نوع مکانیزم “برای خود آرامش طلبیدن” توصیف کرد.
حسادت، بخل و کینه از مولدهای قهر می باشند. تجربه نشان می دهد که بسیاری از مولدهای انگیزشی افراد “قهرکننده” دلشکستگی، زودرنجی، خودکوچک بینی و نداشتن اعتماد به نفس می باشند. انساهای قهرجو افرادی “خودمرکزپندار” هستند و با مکانیزم قهر این هدف را دنبال می کنند که دیگران با نازکشیدنشان با آنها تجدید بیعت کنند و آنها را در مرکز توجه عموم قرار دهند. این مرکز توجه می تواند خانواده باشد، نهادها و محافل اجتماعی یا حتی روابط بین المللی باشند.
لذا انسان گاها خودآگاه یا ناخودآگاه قهر می کند تا از این طریق “روح آزرده” خود را آرام کند و به نوعی تخلیه درد و رنج کند. بخش عمده ای از دلایل قهرکردن از نگاه روانشناسانه به درد و رنجها و کمبودهای دوران کودگی و نوع تربیت برمی گردد. کسی که در دوران کودکی فرد توسری خوری بوده است و مورد تنبیه بدنی و رفتاری والدین و محیط پیرامون خود قرار گرفته است، گرایش بیشتری به مکانیزم قهر دارد تا کسانیکه کودکی آرامی را با عزت نفس و مهر و محبت طی کرده اند.
بسیاری از افراد نوعی “اعتیاد قهر” دارند و با کوچک ترین بهانه از کوره در می روند و قهر می کنند. اینجاست که ماهیت احساسی، هیجانی و غیر عقلایی قهر خود را مبرهن می کند. اینگونه افراد قهر را نوعی تنبیه “نااهلان” دور و بر خود تعریف می کنند و آن را موثر هم می دانند، بدون اینکه به عمق عمل فاجعه آمیز خود پی ببرند.
بسیاری از افراد “قهرجو” آنقدر از انزجار سرشارند که حتی از نگاه کردن به چشمان فرد از نظر آنها مورد “تنبیه قرار گرفته” ممانعت می کنند.انسانهایی که قهر می کنند معمولا شناخت درستی از خود و دیگران ندارند و اغلب در این توهم بسرمی برند که نه تنها برداشتهایشان کاملاً درست است، بلکه برداشتهای دیگران را هم بهتر از خودشان می فهمند و تفسیر می کنند. اینگونه افراد بخاطر ظرفیت کمشان قادر نیستند خود را جای دیگران بگذارند تا شرایط آنها را درک کنند، بلکه چون به درستی دیدگاه خودشان یقین دارند، آنها را مقصر منازعات و جداییها می دانند که درواقع همان قهر است.
یکی از راههای خوب جلوگیری از قهرکردن افراد، رسیدن به این بصیرت است که درک و فهم ما همیشه نمی تواند صددرصد درست باشد. باید به جائزالخطا بودن خود اشراف پیدا کنیم. البته این یک امر اکتسابی است و می توان آن را با تمرین و بردباری فراگرفت. دعوت جدی یکدیگر به گفتگو در چنین شرایطی می تواند برای همه کمک بسیار خوبی باشد.