«چراغها را من خاموش میکنم» نام رمانی ایرانی به قلم زویا پیرزاد است. این کتاب نخستین بار در سال ۱۳۸۰ منتشر شد و تا کنون بیش از سی بار تجدید چاپ شده است.
در داستان نویسی، نویسندگانی هستند که سعی کرده اند جایگاهی بینابینی بین دو گروه برای خودشان پیدا کنند. جایگاهی که علاوه بر حفظ کم و بیش نسبی قشر فرهیخته کتاب خوان در بین خوانندگان عامه نیز شاخص باشد. بی گمان در سر لوحه این گونه نویسندگان « زویا پیر زاد» قرار دارد .
«چراغها را من خاموش میکنم» داستان زندگی زنی ارمنی به نام کلاریس است، به روایت خود او. خلاصه داستان و اسم و سابقه شخصیتها را در منابع بسیاری میتوانید پیدا کنید، اما از فضای داستان اگر بگوییم آبادان پیش از انقلاب است و در شهرک مسکونی کارکنان شرکت نفت و در بین ارمنیهای ساکن این محل. کل ماجرا در محدوده خانه کلاریس و محیطهای کمتعداد دیگری که او به آنها رفت و آمد دارد میگذرد و روایت اصلی هم به شرح زندگی روزمره و عادی کلاریس خانهدار اختصاص دارد که به واسطه ورود همسایههای جدید کمی تغییر شکل یافته ولی همچنان یک زندگی روزمره و عادی یک زن خانهدار است.
کلاریس نوعی از تنهایی را تجربه میکند که شاید «تنهایی صنفی» باشد. او خانهدار است، ولی ذائقه و روش ذهنش به خانهدار کلاسیک چندان شبیه نیست. به همین دلیل هم در زندگیاش سرگرمیها و دلمشغولیها متداولی که از «زنهای خانهدار داستانها» سراغ داریم یا وجود ندارند و یا اگر هم هستند راضی کننده نیستند. نتیجه آن که این نوع تنهایی وجود دارد، اما بیانش چندان خوشایند نیست و به محض به کلام آمدن در یک رمان آن را به نزدیکی شعار و بیانیه میکشد. اما این تنهایی، صرفا با روایت هر روزه زندگی کلاریس و از بین جملات و سطرهایی که از بیان صریح این تنهایی پرهیز دارند و آن را نوعی خیانت به نقش خانوادگی و مسئولیت زنانه خود میدانند، به خواننده منتقل میشود. و خوبی این روند در «چراغها» این است که اتفاقا روزها کپی همدیگر نیستند. یعنی خلاف اغلب مواردی که کسالت ناشی از تکرار با شبیهسازی دقیق روزها و لحظهها به هم ساخته میشود، اینجا اتفاقاتی هم شکل میگیرند و کلاریس را هم درگیر خود میکنند، اما هم خود کلاریس و هم خواننده در ته وجودشان و پس از تمام شدن هر روزی این را حس میکنند که ماجرا راضی کننده نیست. که امروز هم رد پنهانی از دیروز و روزهای پیشترِ همیشه داشت و ذات مساله همان است که بود، گر چه صورتش عوض شده. همین تکرار عمقی و تنوع پوشالی روزهاست که کلاریس را به سمتی میبرد که میل پیدا میکند به سمت مسیر خیانت به شرایط فعلی کشیده شود. وضعیت کلاریس در این زندگی «روزمره» تبدیل به خوف و رجایی میشود که از یک سمت نقش و مسئولیت و «اخلاق» او را میکشد و از طرف دیگر دوست دارد «به اجبار» به سمتی برود که بر سر دو راهی انتخاب بین تعهد و تنوع قرار بگیرد. و این «به اجبار» هم به این دلیل است که بتواند با وجدان راحت به سمت این شرایط جدید برود و در واقع، تصمیم را به تعویق انداخته باشد.
یکی از جذابیت های این کتاب این است که به مسئله زن خانه دار که یکی از اسطوره های دنیای مدرن می باشد و کمتر کسی در انسانشناسی و حتی نقد ادبی به آن پرداخته می باشد.