در این روزهای پرتنش به دلیل نوسان بالای ارز و بالا رفتن قیمت آن، زندگی عده زیادی از ایرانیان کانادا به ویژه تازه مهاجرین و دانشجویان دست خوش تغییر شده است. شرایط به گونهای است که هر روز شاهد مشکلات تازهای در بین جامعه ایرانیان کانادا هستیم.
پارسا مریخپور فارغ التحصیل مهندسی ساختمان است و در ایران نیز در ارتباط با همین رشته مشغول فعالیت بود.
همین مستند را از طریق سرور آپارات مشاهده کنید
او اخیرا مستندی کوتاه تحت عنوان دخل به ریال، خرج به دلار را ساخته است. این موضوع بهانهای شد تا ضمن باز نشر این مستند گفتگویی با ایشان نیز داشته باشیم.
از پارسا مریخپور میخواهم در ارتباط با علاقمندیش به حوزه سینما، سوابقش و علت ساخت چنین مستندی توضیح دهد، که اینگونه می گوید:
علاقه من به سينما از زمانى شروع شد كه دانشجوى مهندسى بودم و درواقع يك روز كه در جاده سوار بر اتوبوس بودم يك مجله فيلم را ورق ميزدم و با خودم فكر ميكردم فيلم چقدر خوب است، آدمها را از روزمرگى و دنياى واقعى جدا كرده و وارد دنياى ديگرى ميكند.
در همان سالها مطالعات آزاد در سينما را شروع كردم. در سينما خودآموزى اهميت زيادى دارد، يك روز به كتاب فروشى فروغ در همدان رفتم و يادم هست ١٧ كتاب مهم سينمايى را خريدم.
ميدانستم كه فيلمنامه مهمترين چيز است، كتابهايى از سيد فيلد، ويكى كينگ، آلن آرمر و… كه همگى درباره فيلمنامه نويسى و بازنويسى آن بود خريدم و بعد از آنها شروع كردم به فيلمنامه خواندن. درواقع دانشجوى مهندسى بودم اما هوش و حواسم حسابى پرت سينما شده بود!
سال اول ١٠-١٢ فيلمنامه خواندم كه اولين آنها “اينك آخر الزمان” بود.
سال ٧٨ كه اولين شماره مجله فيلم نگار (كه تمركز خوبى بر فيلمنامه نويسى داشت) منتشر شد يادم هست با چه هيجانى از كيوسك دور ميدان فاطمى يكى را برداشتم و شروع به خواندن كردم. كم كم به سينماى ايتاليا علاقمند شدم و بشدت تحت تأثير از نئورئاليسم سينماى ايتاليا بودم. انگار راهى جز خواندن زبان ايتاليايى نبود، مدت ١٨ ماه شبانه روزى ايتاليايى خواندم و بالاخره دانشجوى سينما در رُم شدم.
ايتاليا كه مهد هنر و معمارى است به نوعى دروازه ورود من به غرب شد. در سال ٢٠١٣ نهايتا به كانادا مهاجرت كردم و درواقع يكى از دلايل ماندن من در مونترال شهرت خوبى بود كه دپارتمان سينماى دانشگاه كنكورديا داشت.
در كنكورديا پذيرفته شدم و درواقع اين فرصت خوبى براى كسب مهارت و دانش به روز از اساتيد باتجربه مدرسه فيلمسازى مِل هاپن هايم بود.
مونترال براى كسانيكه بخواهند وارد هنر شوند و تحصيلات آكادميك داشته باشند محل ايده آلى است. در طول اقامت در مونترال چند فيلم كوتاه و بعد يك مستند اكسپريمنتال ساختم بنام “قطار تهران-مونترال” كه در ٣ قسمت با زنان و مردان جوان كه مهاجرت كرده اند به گفتگو مينشيند و روابط با جنس مخالف بعد از مهاجرت را واكاوى ميكند.
تجربه بينظيرى بود و بازخورد خوبى كه در شبكه هاى اجتماعى داشت بيش از قبل من را به “فيلمسازى آنلاين” علاقمند كرد.
درواقع وقتى يك مستند مثلا ١٠،٠٠٠ بازديد در رسانه اى مثل فيسبوك دارد مثل اين هست كه يك سالن سينماى ٥٠٠ نفره ٢٠ بار پُر و خالى شود! و كسانيكه فيلمسازى ميكنند ميدانند اين ديده شدن بدون وقفه كار چقدر ارزشمند است.
بعد از اتفاقات اخير و افت ارزش پول ملى ايران، كم كم متوجه خانواده ها و دانشجويان تازه واردى شدم كه تمام زندگى شان تحت تأثير نوسانات نرخ ارز قرار گرفته. جامعه ايرانى مهاجر متأسفانه وابستگى زيادى به درامدهاى داخل ايران داشته و دارد.
انگيزه ساخت “دخل به ريال، خرج به دلار” يك كشش درونى بود كه در من بوجود آمد تا سختيهاى زندگى بعد از مهاجرت را به تصوير بكشم اما مشكلاتى سر راه ما بود، از جمله اينكه كمتر كسى حاضر بود جلوى دوربين از مشكلات اقتصادى خود حرف بزند.
افراد ايميل ميدادند و داستانهاى خود را مينوشتند و علاقمندى خود به همكارى را بيان ميكردند اما در آخر كسى حاضر نبود جلوى دوربين بيايد.
بنابراين به سراغ كسب و كارهاى ايرانى مثل صرافها رفتيم كه صدها تجربه مشابه را بازگو ميكردند، نتيجه بسيار ارزشمند بود.
من فكر ميكردم اگر اين داستان مشترك زندگى خيلى از ايرانيان هست چه بهتر كه آسيب شناسى شود و علاوه بر اينكه مثل آينه ايرانيان مهاجر خود را در آن ميبينند و درميابند كه اين درد جمعى است(و اين خود تسكين ميدهد) بتوانيم راههاى برون رفت و پيشگيرى از تكرار را از زبان كارشناسان اقتصادى و فعالان و كسب و كارهاى با تجربه ايرانى بشنويم.
من اميدوارم و باور دارم كارهاى اينچنين ميتواند راهگشاى آينده باشد و فقط محدود به يك گزارش ساده نباشد.
جامعه ايرانى مهاجر (ایرانیان کانادا) هنوز نو پا است (به نسبت مهاجران اروپاى شرقى، آمريكاى لاتين، چين و،،،) و بايد خود را پيدا كند و روى پاى خود بايستد.
بيش از همه از كسب و كارها و نشريات ايرانى تورنتو و مونترال كه حمايت و توجه ويژه به اين كار داشتند ممنونم و از دوست و استاد عزيزم نظام كيايى و خانم فروغ ميرطهماسب كه سخاوتمندانه تجربه و دانش خود را در اختيار اين پروژه قرار دادند.
فيلمسازى فرايندى است كه ماهيت گروهى و تيمى دارد و بهترين قسمت كار همين همكارى و تلاش جمعى و آشنايى با افراد جديد هست و بدون اين كار تيمى هيچ فيلمى هرگز در هيچ جاى دنيا موفق نخواهد شد.
سپاس از شما و همكاران نشريه هُدهُد
بیشتر بخوانید: