زینب یوسف زاده – بعد از شناسایی رابطه فقر و توسعه اقتصادی، لازم است رابطه فقر و محیط زیست نیز روشن گردد. فقر با تخریب محیط زیست چرخه های معیوب تودر توی فراوانی می سازد. فقر علاوه بر آنکه فقر را بیشتر می کند، دامنه تخریب محیط زیست را نیز افزایش می دهد. از طرف دیگر تخریب محیط زیست که به تخریب بیشتر میانجامد، خود عامل اصلی فقر بیشتر جوامع فقیر نشین است. این روابط آنچنان چند وجهی است که در این فرصت تنها می توانیم به مهمترین مثالهایی که به نوعی می توانند توضیح دهنده مساله باشند بسنده کنیم:
فقر و جنگل زدایی
همانطور که در مباحث مربوط به اکوسیستم گفتیم، جنگلها با تولید اکسیژن و جذب دی اکسید کربن هوا را قابل تنفس می کنند و همچنین نقش عمده ای در معتدل نمودن دمای هوا، بارندگی، جلوگیری از فرسایش خاک و حفاظت از تنوع زیستی گیاهی و حیوانی دارند. بنابراین جنگل زدایی یکی از مهلک ترین ضرباتی است که میتواند به محیط زیست وارد شود. برای مردمی که در جوامع فقیرنشین از دسترسی به زمینهای کشاورزی، دانش، امکانات و تجهیزات بهرهور کشاورزی دور مانده اند، جهت تأمین معاش و ادامه بقا، راهی جز رانده شدن به زمینهای حساس در دامنه کوهها و جنگلها، نمی ماند. آنها وابستگی بسیار زیادی به منابع طبیعی پیدا می کنند بدون آنکه دانش، بینش و تجهیزات کافی برای استفاده درست و غیر مخرب از منابع را داشته باشند. فشار بر زمین بیش از حد میشود. درختان جهت تهیه سوخت و ایجاد زمین کشاورزی قطع میشوند. زمینهای طبیعی بیش از اندازه به عنوان مرتع دام مورد استفاده قرار می گیرند. انجام فعالیتهای کشاورزی ناکارآمد منجر به کاهش محصول میشود. با از بین رفتن جنگل، عدم بازیابی آن و فرسایش خاک، احتمال وقوف بلایایی همچون سیل بیشتر میشود. و در نتیجه این مردمان روز به روز فقیرتر می شوند. جالب است که جنگل زدایی در یک کشور ممکن است به کاهش بارندگی و بی آبی در کشور همسایه منجر شود.
فقر و آلودگی آب و خاک
در جوامع فقیر، کمبود دانش و امکانات، مردمان را به روشهای ارزانتر ولی مخربتر بهرهبرداری از منابع طبیعی میکشاند. این روشها بازه بزرگی از استفاده بیش از اندازه از کودهای شیمیایی جهت افزایش محصول تا مصرف بیش اندازه منابع آب زیر زمینی، رها کردن مواد آلوده کننده صنعتی در آبها و ماهیگیری بیش از ظرفیت از آبها را شامل میشود. همه این مشکلات به از دست رفتن بیشتر منابع طبیعی، کاهش استانداردهای زندگی مردم و در نتیجه فقیرتر شدن آنها میانجامد. قابل توجه است که ورود مواد سمی به اقیانوس از مرزهای آبی یک کشور به مناطق دیگر تسری مییابد و موجب از بین رفتن گونه های آبی در مناطق دیگر میشود.
افزایش جمعیت و فقر
کمبود اطلاعات مربوط به کنترل باروری در جوامع فقیر نشین، نرخ زاد و ولد در این جوامع را افزایش می دهد. منابع طبیعی موجود در منطقه ظرفیت لازم، برای پاسخگویی به افزایش جمعیت را ندارد. بنابراین راه برای تخریب محیط زیست هموار میگردد و همچنین تعداد بیشتری از مردم از دستیابی به استانداردهای حداقلی زندگی باز می مانند. آنها به منابع طبیعی وابستگی بیشتری پیدا می کنند و تمام چرخه های بالا را تکرار میکنند.
در تمامی مثالهای بالا که مشتی از خروار است، چند چیز مشترک وجود دارد. فقر فقط نداشتن منابع مالی و فیزیکی نیست بلکه کمبود دانش نیز فقر محسوب میشود، چرا که به شکل محرومیت و فقر بروز مییابد. همچنین تخریب محیط زیست و فقر همواره مانند یک چرخه با سرعت فزاینده همدیگر را تولید و باز تولید، می کنند. نکته مهم دیگر آن است که فقر در مرزهای یک منطقه یا یک مملکت نمی ماند و مانند یک هیولای زنده به حرکت در می آید و دورترین مناطق را تحت تاثیر قرار خواهد داد. با کاهش منابع در یک منطقه، مردم آن مجبور به مهاجرت خواهند شد. مهاجرت، تعادل جمعیتی و فرهنگی مناطق دیگر را تحت تاثیر قرار میدهد. همچنین موجب بهره کشی مدیریت نشده از منابع طبیعی می شود و به جنگ بر سر منابع طبیعی در مرزها می انجامد. اینها و بیشمار تبعات دیگر آن، دوباره فقر بیشتر را برای عده بیشتری و تخریب بیشتری را برای محیط زیست به ارمغان خواهد آورد. لذا ریشه کنی فقر یک مساله جهانی و مربوط به زندگی تمامی آدمیان روی زمین است که باید در توافق و همکاری تمام کشورهای جهان به انجام برسد.در مقاله بعد به اقدامات جهانی جهت ریشه کنی فقر خواهیم پرداخت.
منابع
http://borgenproject.org/how-poverty-impacts-the-environment/
http://bcb706.blogspot.ca/2007/03/poverty-influences-environmental.html