زینب یوسف زاده – با اینکه فقر ابعاد گوناگون دارد و با ادبیات و کلمات مختلف قابل تعبیر است ولی از آنجا که یک موجود انسانی نیازمند هستیم، فقر را بدون مراجعه به کتب علمی نیز می توانیم درک کنیم و تصویر نسبتا روشنی از آن در ذهن داشته باشیم. فقر موضوع بسیاری از مباحث مربوط به علوم اجتماعی است. جامعه شناسان مختلف فقر را از دیدگاه های مختلف تعریف کرده اند. از آنجا که در حال حاضر مقصود ما پرداختن به دیدگاهی است که بر اساس آن دستورالعمل توسعه پایدار 2030 نوشته شده، فقر را از دیدگاه سازمان ملل متحد طبق بیانیه سال 1998 که به امضای سران تمامی آژانس های این سازمان رسیده است، به شکل زیر تعریف میکنیم:
فقر، ناتوانی در داشتن انتخاب و فرصت است به نحوی که کرامت انسانی را نقض کند. فقر را می توان با عدم وجود امکانات ابتدایی برای مشارکت موثر در جامعه، نبود غذا و لباس کافی برای خانواده، نبود مدرسه و کلینیک برای درمان، نداشتن اعتبار اجتماعی، نداشتن زمینی که بتوان بر روی آن غذا تولید کرد، نداشتن کاری که بتواند هزینه های خانواده را تامین کند، عدم امنیت، ناتوانی و محرومیت افراد، خانواده ها و اجتماعها، آمادگی برای ابتلا به خشونت، حاشیه نشینی و زندگی در محیطهای ضعیف و شکننده، بدون دسترسی به آب پاک و بهداشت تعریف کرد.
طبق تعریف سازمان ملل متحد (1995) دو نوع فقر وجود دارد:
فقر مطلق، که به محرومیت شدید از نیازهای اولیه، شامل غذا، آب آشامیدنی سالم، امکانات بهداشتی، سلامت، سرپناه، آموزش و اطلاعات اطلاق میشود. این وضعیت علاوه بر درآمد، به میزان دسترسی به امکانات نیز بستگی دارد.
فقر نسبی، که به شکلهای مختلفی نمود دارد: سطح پایین درآمد و منابع تولیدی و عدم اطمینان از تأمین پایدار معیشت، گرسنگی و سوء تغذیه، بیماری، محدودیت یا عدم دسترسی به آموزش و خدمات ابتدایی دیگر، افزایش مرگ و میر ناشی از بیماری، بی خانمانی و مسکن نامناسب، محیط ناامن، تبعیض اجتماعی و محرومیت. همچنین عدم امکان مشارکت در تصمیمگیری در زندگی مدنی، اجتماعی و فرهنگی نیز شکلی از فقر نسبی است. فقر نسبی در هر کشوری می تواند رخ دهد و صورتهای مختلفی داشته باشد، مانند: فقر عمومی در کشورهای در حال توسعه، فقر پراکنده در کشورهای توسعه یافته، از دست دادن معیشت در نتیجه رکود اقتصادی، فقر ناگهانی ناشی از یک مصیبت یا منازعه، فقر کارگران با درآمد پایین، فقر شدید افرادی که از سیستم حمایتی خانواده، موسسات اجتماعی و شبکه های امن طرد شده اند.
ارتباط فقر و توسعه پایدار
همانطور که قبلا گفته شد توسعه پایدار بر دو ستون توسعه اقتصادی و حفاظت از محیط زیست استوار است، پس برای آنکه جایگاه ریشه کنی فقر در توسعه پایدار روشن شود باید ارتباط آنرا با این دو مفهوم محوری پیدا کنیم:
فقر و توسعه اقتصادی
در حوزه اقتصاد دو مفهوم رشد اقتصادی و توسعه اقتصادی وجود دارد که تعریف آنها ضروری به نظر می رسد.
رشد اقتصادی، مفهومی کمی است که به تعبیر ساده با افزایش تولید (کشور) در یک سال خاص در مقایسه با مقدار آن در سال پایه تعریف میشود. در سطح کلان، افزایش تولید ناخالص ملیGNP یا تولید ناخالص داخلی GDP در سال مورد نیاز به نسبت مقدار آن در یک سال پایه، رشد اقتصادی محسوب میشود که باید برای دستیابی به عدد رشد واقعی، تغییر قیمتها (به خاطر تورم) و استهلاک تجهیزات و کالاهای سرمایهای را نیز از آن کسر کرد.
در حالیکه “توسعه اقتصادی” مفهومی کیفی است و عبارت است از رشد همراه با افزایش ظرفیتهای تولیدی اعم از ظرفیتهای فیزیکی، انسانی و اجتماعی. در توسعه اقتصادی، رشد کمی تولید حاصل خواهد شد اما در کنار آن، نهادهای اجتماعی نیز متحول خواهند شد، نگرشها تغییر خواهد کرد، توان بهرهبرداری از منابع موجود به صورت مستمر و پویا افزایش یافته و هر روز نوآوری جدیدی انجام خواهد شد. توسعه امری فراگیر در جامعه است و نمیتواند تنها در یک بخش از آن اتفاق بیفتد. توسعه اقتصادی دو هدف اصلی دارد: اول، افزایش ثروت و رفاه مردم جامعه (و ریشهکنی فقر) و دوم، ایجاد اشتغال، که هر دوی این اهداف در راستای عدالت اجتماعی است.
اگر چه پرداختن به رابطه اقتصاد و فقر به صورت تخصصی نیاز به فضای دیگری دارد و عملا از توان نویسنده خارج است ولی تعاریف گفته شده در بالا تا حدود زیادی می تواند نشان دهد که چطور فقر می تواند اثر خود را بر اقتصاد نمایان سازد. در حوزه یک کشور دو مثال زیر می توانند راهگشا باشند:
وقتی گروهی از مردم جامعه به واسطه موقعیتهای نابرابر در تامین نیازهای اولیه خود ناتوان هستند، هزینه های چشمگیری برای کل جامعه ایجاد خواهد شد و علاوه بر نقض عدالت اجتماعی (که از اهداف توسعه اقتصادی است)، قشر مرفه جامعه نیز از این هزینه ها مصون نخواهد ماند. برای نمونه می توان گفت دزدی، قاچاق، افزایش جرم و جنایت، تن فروشی، شیوع بیماریها، جنگها و منازعات داخلی در ابتدای امر مخلوق فقر و نابرابریند و هزینههای خود را بر امنیت سرمایهگذاری، صادرات، واردات، صنعت توریسم، و سایر عوامل موثر بر شاخصهای اقتصادی نمایان میکنند. همچنان که با بازتولید فقر اثرات منفی خود را مضاعف می سازند.
همچنین فقر از منظر سرمایه انسانی بر اقتصاد کشورها تاثیر میگذارد. به کسی که بر اساس تواناییها، دانش و مهارت خود میتواند به افزایش تولید و بهرهوری کمک کند سرمایه انسانی گفته میشود. سرمایه انسانی به حدی مهم است که امروزه یکی از تجارتهای مهم کشورهای توسعه یافته، خرید مغزهای دیگر کشورها است. همه ساله کشورهای پیشرفته اروپایی و آمریکا بودجه قابل توجهی را برای جذب دانشجویان سایر کشورها تصویب میکنند. این اقدامات با هدف ارتقای دانش آن کشور و توسعه سرمایه انسانی صورت میگیرد. هرچه آمار فقر در جامعهای بالا باشد این پیام را القاء میکند که درصد بیشتری از سرمایه انسانی آن در حال هرز رفتن است. سرمایههایی که در صورت رسیدگی به آنها، مسیر رشد اقتصادی آن کشور تحت تاثیر قرار می گیرد.
تعمیم اين تعریف به سیستمی که تمامی کشورهای جهان را شامل شود و توضیح اثرات جهانی فقر بر کل سیستم اقتصادی جهان آنجایی میسر می شود که از دیدگاه “همه جانبه نگر” توسعه پایدار به موضوع نظر کنیم، جایی که محیط زیست را به عنوان یک کل به هم پیوسته و تنها سرمایه کل ساکنان سیاره ببینیم.
فقر می تواند عامل تخریب محیط زیست و همچنین نتیجه تخریب محیط زیست باشد. رابطه فقر و محیط زیست رابطه ای تو در تو و پیچیده است که در بخشهای بعدی سعی می کنیم به آن بپردازیم.
منابع:
http://donya-e-eqtesad.com/news/DD377C00-4E8B-447C-9446-5C4AED6CBA6D