این نوع کتابها که کوتوله یا مینی بوک نامیده میشوند و توسط انتشارات پنگوئن به چاپ رسیده است، بر خلاف کتابهای معمول دیگر به صورت عمودی چاپ میشوند و کلمات انگلیسی آن را باید از بالا به پایین مطالعه کرد. در این کتابهای کوتوله که ظاهراً برای قشر خاصی از مخاطبان چاپ میشود کلمات 90 درجه نسبت به حالت معمول تفاوت دارند.
به گزارش رسانه هدهد به نقل از خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به نقل از بوک ریوت، انتشارات پنگوئن اخیراً فرمت جدیدی از کتاب را منتشر کرده است که برای اولین بار در دنیای چاپ کتاب انگلیسی دیده میشود. اولین کتابهای کوتوله یا مینیبوکهای (Dwarsliggers) پنگوئن به مجموعه داستانهای جان گرین نویسنده آمریکایی اختصاص داده شده است.
پیش از انتشارات آمریکایی در کشور هلند این نوع چاپ از کتابهای داستان رواج داشته است. نزدیک به 10 سال پیش انتشارات هلندی رویال جونگبلود (Royal Jongbloed) کتابهایی در این قطع چاپ میکرد که البته تنها حاوی جدول کلمات متقاطع بود.
مینیبوکها از کاغذهای نازکتر از کتابهای دیگر استفاده میکنند تا مطالب بیشتری را در خود جای دهند. مجله ادبی نیویورکر این کتابها را ورود به عرصه جدیدی از چاپ کتابهای انگلیسی عنوان کرده بود.
اولین مجموعه از مینیبوکهای انتشارات پنگوئن چهار کتاب داستان جان گرین شامل «درجستجوی آلاسکا، فراوانی کاترینها، شهرهای کاغذی و نحسی ستارههای بخت ما» میشود.
کتاب نحسی ستاره های بخت ما از همان آغاز انتشار، با اقبال بالای خوانندگان روبهرو شد. این کتاب تا هفتهها پس از انتشار درصدر پرفروشترین کتابهای نیویورکتایمز قرار داشت. این کتاب به ۴۷ زبان ترجمه شده و تاکنون ده میلیون نسخه از آن به فروش رسیده است. در سال ۲۰۱۴، مجلهی تایم، نویسنده مشهور این کتاب را بهعنوان یکی از صد چهرهی تأثیرگذار در جهان معرفی کرد.
در سال ۲۰۱۴، جاش بون فیلمی با اقتباس از همین کتاب، ساخت. موفقیت این فیلم نیز بهاندازه کتاب چشمگیر بود و در هفتهی نخست اکران بهصدر جدول فیلمهای در حال اکران رسید.
این کتاب با توصیف زندگی دشوار هیزل آغاز میشود. هیزل با بیماری سرطان دستوپنجه نرم میکند. ناامیدی، نخستین حسی است که با شروع کتاب، دریافت میکنید. بیماری هیزل، او را به دختری افسرده و گوشهگیر تبدیل کرده است. والدینش که نگران این وضعیت هستند، به او پیشنهاد میدهند تا در جلسات گفتوگو با همسالان خود که دچار بیماری سرطان هستند، شرکت کند. هیزل، بیمیل و رغبت، درخواست آنها را میپذیرد. او در همین نشستها با پسری بهنام آگوستوس آشنا میشود. آگوستوس بهخاطر سرطان استخوان، یک پایش را از دست داده است. درست در اوج ناامیدی، این عشق است که همچون شوالیهای قهرمان، وارد داستان میشود و مسیر زندگی هیزل و آگستوس را تغییر میدهد.